هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا عشقم کشیده که این وبلاکودوباره راه ویدازم
فهمیدی ژزقژولنز
من که نفهمددم
بای
فقط به خاطر تو می نویسم
سلام بابا دله من خونه دله من لک زده واسه خونه
سلام مادر پناهه آخر شدم از دوری تو خاکستر
ملالی نیست جز دوری به لب لبخندکی زوری
به نرخ مفت جون کندن برام سوء سوء زده نوری
آضافه خیلی داغونم تو اجزام از غم آزادم
ولی غصه تو این غربت سراسر داده بر بادم
می دونستی که اینجا قحطی مرده به سهم زنده موندن مزه درده
به نرخ مفت حراج جون مردی دلا سرده دلاسرده دلا سرده
پدر مردم همه اینجا غریبن رفاقت رو انگار اصلا ندیدن
کسی کاری نداره با دله ما سر مردم به غیبت گاه آزار
اگه می گم دلم خونه نکه از غصه داغونه
فقط تنگه دلم اینجا زده پر پر واسه خونه
واسه دوره هم بودن واسه دست پخت مادرونه
نه سازم بی صدا مونده نه سینه بی هوا مونده
نه جیبم خالیه اما دلم پیشه شما مونده
می آم خونه همون خونه که می ده باز بوی گل پونه
بهشتم روح و جسمم دل و جونم همونجاست
همونجا که شما کردید بازم لونه
بچه که بودم مهربونی حالیم نبود یعنی فرصتی بهم نمی دادن کوچکترین بودم همه می گن خیلی ناز بودی شیرین و ملیح اونقدر که دله همه برات پر می کشید تا منومی دیدن تا می تونستن مهربونی می کردن انصافا دختر خوبی بودم اینو همه می گن ( هر چند الانم هستم ) همیشه دلم می خواست مامان بهم محبت کنه خیلی دوسش داشتم فکر می کردم اینو می دونه فکر می کردم همین کافیه اینکه یه لحظه که نبود انگار دنیا نبود تا بزرگیم همینطوری بود وقتی اون بغلم می کرد همیشه اول اون بود آخه همیشه بغلم می کرد هیچ موقع فرصتی به من نمی داد .دنیا بدونه هم سیاه بود خونه بی اون مزه نمی داد تلخ بود درست مثله الان تلخه مثله جامه زهر هر روزی که می رم خونه یه جرعه از این جامه زهر و می نوشم بدونه اون واقعا سخته نمی شه آدم می بره ولی باید تحمل کرد رسمه دنیا همینه ساختنو سوختن و دردکشیدن . واقعا احساس می کنم تا نبینمش خستگیه شونه هام درمون نمی شه
لالا لالا بخون مادر دوباره شعره لالایی
بذار احساس کنم مادر که پیشه من همینجایی
سکوتت تلخه سنگینه مثله اون شعر غمگینه
که می گفت ای دلم خونه لالا لالا گله پونه
لالا لالا گله آذر که غمگینه دله مادر
لالا لالا گله پونه دله دشمن از او خونه
لالا لالا گله لاله دله او پر زآماله
لالا لالا نشه پرپر گلی که اسم اون مادر
از تو گفتم با ستاره گفت که همتایی نداره
دله من چه بی قراره نوشتم زیر پای تو
آوازم برای تو دلم جانم فدای تو
مادر
لالا لالا گل پونه دو چشمم پر زبارونه
دو چشمه مادرم انگار در یایی از خونه
لالا لالا گله زیره دلم آروم نمی گیره
خدایا آسمون امشب چرا بارون نمی گیره
نبضه ساعتم دیگه نمی زنه انگار اونم از دویدن دنبال ثانیه ها خسته شده .
خسته شده بس که دیده تو هر ثانیه ای که اون عرق می ریزه صاحبش ثانیه به ثانیه پژمرده تر و افسرده تر می شه و نبضش ثانیه به ثانیه آروم و آروم تر می زنه پس چرا دیگه بی خودی هی بدوه دنباله ثانیه هایی که برای صاحبش هیچ ارزشی ندارن .
آسمون چکیده یدونه ستاره با چشمای خسته لبهای بسته
غم توی چشماش آروم نشسته نورهای شادیش از هم گسسته
آشنای درده خورشیدش سرده تو قلبه سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش رفت پشت پرده تنها حصارش پائیزه سرده
دستهای ظریفش تو دست مادر پیکر نحیفش چون گل پر پر
از محنت و درد آروم نداره سایه سیاهی رو بخته شومش
ستاره تنهاست زیره هجومش
طوفان درد پایون نداره
دست منو تو می تونه با هم آسمون بسازه با رنگ شبنم
ستاره ای که غمگین و سرده همین ستارست نمیره کم کم
بیا نذاریم که اون ستاره همون ستاره که چهرش پاک و سپیده
که توی زمین ممکنه بمیره آسمون ندیده کم کم بمیره
ظهر دیروز بدجوری هوای لولوفربه سرم زده بود انگار یکی بهم می گفت گوشی رو بردار و فقط صداش و بشنو آخه اونقدر وقت نداشتم که باهاش صحبت کنم ولی هرچی اون شماره موبایل نفرت انگیز و گرفتم لولوفری بد خاموشش کرده بود یه بار و۲ و۳ و۴و ۵و ۶ ۷و ۸ و۹و ۱۰ و حالم دیگه از صدای زنی که می گفت دستگاه مورد نظر شما خاموش است بهم می خورد .
بی قرار کیفمو برداشتمو دویدم پایین قفل کیفم باز شد اومدم اونو ببندم پله ها رو دو تایکی دیدم ( یعنی جابه جا ) تالاپی مثله یه حباب که بترکه پخش شدم جلو در خونه همسایمون تموم هیکلم و خاک پله ها گرفته بود تو دلم گفتم بیا چی می شد جلو در خونه خودمون زمین می خوردم که لااقل اونجا رو تمیز کرده باشم با آخ و اوخ بلند شدم وقته هیچ کاری رو نداشتم پریدم رفتم تو ایستگاه و تا اومدن سرویس خودمو تکوندم چنان آدمهای تو ایستگاه عجیب نگام می کردن که انگار تا حالا زمین نخورده بوده بودن و یا حداقل دختری با سر و وضع من ندیده بودن دستامو زانوهامو وکمرم درد می کرد کمی هم خون اومده بودن ولی مهم نبود . سرویس که اومد نشستم توشو دیدم ساعتم لالا کرده پس شروع کردم به نوشتن تا کاملا در زمان گم بشم .
باهم می شه تو روزهای ابری
از گم شدن خورشید نترسید
حاشیه ۱: لولوفر خانوم حالا هر کی زنگ زد حرف نزد نگی ها منم من شمارم ماله این شهرستانه ... ......... .ماله تهران نیست .
غصمو با دریا گفتم در یا موجاشو خبر کرد
مرغ دریای سفر کرد غصمو با ابرا گفتم
بغضش دنیا رو تر کرد مرغ دریایی سفر کرد
اشکامو دادم به دریا موجاشو رقصنده تر کرد
قناریه صدامو که دادم به دسته باد بغض بارون در به در کرد
مرغ دریایی سفر کرد مرغ دریایی تو بودی
قصمو نخونده رفتی شعر تاریک وداعو
پر زدی نخونده رفتی یادته کنار ساحل
خوندم از دل دادگیها گفته بودی بر می گردی
ای دریغ از سادگیها خداحافظ برای تو یه حرفه
به سرهای تموم قله های پر زبرفه برای من ولی آوازه مرگه
صدای وحشت گل از تگرگه وداعت قصه پاییزو برگه
خداحافظ چه تلخه وداعه ما کنارساحلو در یاچه تلخه
اگه می گم در انتظار می مونم می دونم بر نمی گردی
اگه این مرغ دریایی فقط زمین رو می شناسه
دلیلش بی وفایی نیست سکوتش پر زاحساسه
فقط رفتن فقط رفتن می تونه سهم من باشه
فقط دل بستن و کندن می تونه ماله من باشه
خداحافظ
من دیگه منتظر هیچ کسی نیستم که بیاد
دله من از آسمون معجزه اصلا نمی خواد
تنهائیمو ساده ساده می خوام
دیگه آدمهای نامرد و توی دنیام نمی خوام
اگه آپ کردم چون بهتون از صمیم قلبم علاقمندم نمی خواستم حرفاتون رو زمین بیفته چون خودم درده زمین افتادنه حرفو حتی به کسایی که از خودم گذشتم به خاطره اونها حس کردم باورتون نمیشه اگه بگم دوستام تو این چند روز چقدر باعثه دلتنگی و ناراحتی برام شدن برای خودم متاسفم که اینقدر ساده و احمقم حتی در مورده دوستای عزیزم . آقا مرتضی حق داشت یه بار وقتی براش یه موضوعی رو تعریف می کردم از کلمه دوستم برا کسی که شخصیتم رو خورد کرده بود استفاده کردم گفت دوست. من دوست به کسی می گم که واقعا بهش اعتماد داشته باشم و هیچ موقع .................. وای به خدا دیگه از آدمها می ترسم می ترسم می ترسم می ترسم .
خیلی جالبه به این نتیجه رسیدم که هیچ کس غیر از جمع کوچولوی خانوادم منو به خاطر وجوده خودم دوست نداره و نمی خواد هر کسی که باهام دوست می شه یا اگه پسر باشه بهم پیشنهاد دوستی یا ازدواج می ده برا خودم نیست ۱۰۰٪ یه منفعتی براش دارم که می خواد دیگه حالم از پسر ها و دخترا بهم می خوره .
این همه سیاه نوشتم یه سفیدم توش قاطی کنم .
پریروز تو سرویس نشسته بودم که دیدم یه خانوم با کلاس اومد نشست پیشم یکم اینور اونور شد و سر صحبت و باز کرد و شروع کرد شجره نامه افتخار آمیزه خانوادشو برام شرح داد منم که هر چقدر هم خسته باشم بازم شنونده خوبی هستم با خوشرویی گوش کردم آخرش به فرزند ذکور خانواده که ۲ ماهه از انگلیس برگشته رسیدیم و از سرویس پیاده شدم دیرم شده بود ولی زنه ول کن جریان نبود همونطوری جمله های بلند انتخاب می کرد که نتونم وسط حرفش برم قدم قدم می اومد حرصم در اومده بود ولی گیر افتاده بودم اومد اومدیم .... تا اینکه رسیدیم به محل کاره من گفتم خیلی عذر می خوام من دیگه برم گفت کجا گفتم محله کارم اینجاست گفت آه چقدر درآمدداری گفتم فلان قدر و شروع کرد به پرسیدنه بیوگرافیه منو تحصیلاتو و ..... بعد گفت پسره من دکتره دکتردندانپزشکه منم گفتم پس خوب شد می مرم پیشش می گم مامانت گفته دندونامو مجانی درست کن گفت وای آره این کار و می کنی من که جا خورده بودم گفتم شوخی کردم خورد تو ذوقشو گفت می خوام بیام یکم وسایل آرایش بخرم گفتم بیا خلاصه اومد تو دفتر و یه نگاهی به دور تا دور کرد و گفت پس اینجا کار می کنی گفتم بله گفت فردا با طوفان جان می یایم حتما .!!!!!منم که یه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟به گندگی آسمون تو ذهنم بود گفتم قدمتون رو چشم بعد گفت تا فردا خداحافظ ......
به قوله خودم ای داده بیداد
همیشه پسره عاشق می شه می گن ۵۰٪ قضیه حله اینجا نه دختره نه پسره عاشق شدن انگار ۱۰۰٪ قضیه واسه خانومه حل بود هر چند اونم تقصیری نداره آخه تو این شهر دخترا چند دسته هستند یه دسته در انتظار شوهرند دسته دیگه منتظر شوهرند دسته دیگه منتظر شوهرند
پس تازه پسر ها و مادراشون فکر می کنن به کسی پیشنهاد ازدواج که می دن خیلی بهش لطف کردن که زودتر از بلاتکلیفی در آوردنش تازه با کلی منت دختررو با بدترین وضعیت می گیرن می برن کلی هم تو سرش می زنن دخترای این شهر خیلی خوشگلن ولی چون یه ذره عقل تو کلشون نیست همیشه بدترین زندگیها رو دارن .
منتظره ینطزرو انتظار
ای داده بیداد از دسته این دخترا
حاشیه ۲: خوب حالا هر کی مرده بگه ستاره کرکره وبلاگو بزن بالا .
حاشیه ۳:نه خدائیش اینقدر حرف زدم مختون سوت نکشید .
حاشیه ۴: فکر کنم نصفه گذاشتید رفتید.
گریه ابرها دروغه قصه چشات دروغه دارم از نگات می خونم همه حرفات دروغه
من برای با تو بودن حرف تازه ای ندارم
دارم اشتباه می کنم همه می گن