چقدر دلم می خواست می تونستم حرف بزنم ولی انگار هیچ حرفی برای گفتن ندارم وقتی کسی دورم نیست که بتونم براش حرف بزنم غده حرفام می ترکه و کم مونده که خفم کنه ولی همین که کسی پیدا می شه که بتونم براش حرف بزنم اونقدر دلم می خواد گوش کنم که طرف به خاطر حرف نزدنم ازم دلخور میشه .ولی خوب این زمونه جای خوبی برای حرف زدن نیست تو این زمونه وا نفسا باید کر و کور و لال بود هرچند من اونقدر احمقم که حرفای خودم رو هم گوش نمی دم . وقتی گوش شنوا نیست حرف گفتنی ندارم

وای چقدر دلم می خواد داد بکشم بابا آخه به خاطر پول و زن  چقدر بدی می خواید بکنید بسه دیگه .

آرسنال باخت و یکی از دوستام بدجوری ضایع شد حقش بود خسیس گفتم اگه ببری باید ناهار بدی گفت من چکاره بیدم برو از خودشون بگیر .

حسود نیستم ولی وقتی دخترای یکی که من باید صداش کنم برا حرف زدن زنگ می زنن و می بینم که چطوری از صداشون خوشبختی می باره  هرچند ممکنه خودشون هم متوجه این خوشبختی نباشن چرا که طعم گس نبودن کنار خانواده رو هنوز نچشیدن و نخواهند چشید چرا که بعد از دراومدن از زیر سایه پدر می رن زیر سایه شوهر و بعدشم چنان با زندگی حل می شن که تا لحظه مرگ نمی فهمن زندگی کردن یعنی چی ؟ شاید همین با چنگ و دندون بالا رفتن من از این طنابی که نمی دونم سرش از کجا آویزونه و اصلا با تقلاهای من روی سنگ مشکلاتم سائیده می شه یا نه خودش کلی خوشبختی باشه ؟ کسی چه می دونه شاید همین زجرهایی که من می کشم یه روز تبدیل به حلاوتی وصف ناپذیر بشه . ولی واقعا دیگه از اینکه اصلا کسی نمی خواد بهم کمک کنه خسته شدم واقعا تنهایی خیلی سخته که بخوای باری به این سنگینی رو که تازه یه عده جای کمک گاهی می رن روش می شینن و کشید و از طناب نازک زندگی رفت بالا . نمی دونم می تونم سربلند با کله بارم برسم اون بالا یا اینکه بالاخره این طناب می بره و من پرت می شم تو جهنم زیر پام که شعلش و هر روز بیشتر احساس می کنم . طوری می یان اینجا تو اتاقه من با بچه هاشون صحبت می کنن که ادم دلش ضعف می ره واسشون واسه بچه هایی که اینقدر محبت تناول می کنن ولی باز نفهم می مونن  نمی دونم چرا بوی ....... و احساس می کنم جدی می گم نکنه عزیزم اینجاست نکنه اومده تا بهم بگه ستاره غمگین شبهای بی مهتاب تو تنها نیستی من همیشه کنارتم . ولی ای کاش واقعا پیشم بودی . کاش میتونستم لمست کنم . کاش می تونستم با تمام وجودم بپرم تو بغلت و ساعتها گریه کنم به حاله پریشانم .دلم واست تنگ شده  

نظرات 2 + ارسال نظر
دومان شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:52 ق.ظ http://dooman.blogsky.com

سلام ستاره خوبی
از این وبلاگت خیلی خوشم اومد واقعا طرحش قشنگه ...
دوباره سر میزنم
پایدار باشید سلطان بانوی شهر سکوت...

حمیدرضا یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:53 ب.ظ http://3noqte.blogfa.com

مگه دوباره اینجا رو راه انداختی !!؟؟
ای شیطون !
طبق معمول هم نوشته ات کولاکه ! بی خیال نا امیدی ! بی خیال همه !
ستاره جان این آدرس وبلاگ جدیدمه اگه خواستی سر بزن !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد