-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 12:43
http://www.your-jojo.blogsky.com/ 50 راه برای بازی با اعصاب روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 08:36
چهارشنبه 3 خرداد ماه سال 1385 http://helaleh.blogsky.com/ بچه ها ببینید من اصلا نه وقتشو دارم نه میتونم الآن جمله های قشنگ و.... بنویسم(اگه جمله بندیها م افتضاحه ببخشید) فقط میخواستم بگم که یه نفر هست که خیلی به کمک ما احتیاج داره و شاید تو دقیقا هونی باشی که میتونه بهش کمک کنه... ببین یه جوونی هست که سرطان خون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 08:14
اووووووووووووووه عجب روزگاری شده هیچ وقت فکر نمی کردم که یه روز منم به خاطر حرف مردم بخوام از یکی کار بکشم . چطور ؟ خوب براتون می گم تو شرکتمون ناهار باید خودمون ببریم واسه همین اولا که من اصلا از اصوله این شرکت که هر کی خودش کاراشو بکنه عیب می دونن خبر نداشتم خودم همه کاری می کردم ولی یه مدت بعد یواش یواش خانم ها و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 07:44
چقدر دلم می خواست می تونستم حرف بزنم ولی انگار هیچ حرفی برای گفتن ندارم وقتی کسی دورم نیست که بتونم براش حرف بزنم غده حرفام می ترکه و کم مونده که خفم کنه ولی همین که کسی پیدا می شه که بتونم براش حرف بزنم اونقدر دلم می خواد گوش کنم که طرف به خاطر حرف نزدنم ازم دلخور میشه .ولی خوب این زمونه جای خوبی برای حرف زدن نیست تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 08:01
دوسته مهربونم دومان جان می دونی همیشه اطرافمون کسائی هستن که بخوایم باهاشون ارتباط برقرار کینم ولی غروره حالا یا خودمون م یا اونها اجازه همچین کاری رو بهمون نده نمی دونم پاسخ سوالتو دادم یا نه مثلا خوده تو خیلی دلم می خواد ببینمت دلم می خواد بدونم واقعا کی هستی که من اونقدر برات مهم بودم که خواستی کمکم کنی اصلا چرا...
-
یه اتقاق جالب
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 08:40
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1385 12:12
احساس خوبی ندارم حس می کنم در قفسی تنگ تر از جانم افتاده ام و راهه نجات دیگری هم نیست همه با شادی نگاهم می کنند واقعا دیگه از اینکه تظاهر کنم آدم خوشبختی هستم خسته شدم حتی دیگه از اینم که همه بفهمن من همچین حسی ندارم حالم بهم می خوره دلم می خواد از اینجا می رفتم دلم می خواست می تونستم برم وسط یه بیابون و تنهایی اونقدر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1385 12:12
بعد از دو روز افسردگی شدید و نا امید بودن از زندگی امروز بالاخره با احساس شادی از خواب بیدار شدم چون دیروز قرار شد با وجود کمبود وقتی که به خاطر اداره ای بودنم دارم با اینحال با اصرار دوستان یه بخش از برنامه پشت بام و من اجرا کنم از سوی دیگه هم با اصرار های خانم جعفری و اقای یوسفی کارگردان یه پروژه تلویزیونی قرار شد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 18:01
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1384 22:30
هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا عشقم کشیده که این وبلاکودوباره راه ویدازم فهمیدی ژزقژولنز من که نفهمددم بای
-
می نویسم چون برایم عزیزی
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 12:17
فقط به خاطر تو می نویسم سلام بابا دله من خونه دله من لک زده واسه خونه سلام مادر پناهه آخر شدم از دوری تو خاکستر ملالی نیست جز دوری به لب لبخندکی زوری به نرخ مفت جون کندن برام سوء سوء زده نوری آضافه خیلی داغونم تو اجزام از غم آزادم ولی غصه تو این غربت سراسر داده بر بادم می دونستی که اینجا قحطی مرده به سهم زنده موندن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1384 09:54
حس نوشتنم مرد اصلا برا چی وقته همه از همه بیشتر خودمو تلف می کنم با این شیراز ه وجودم که از هم پاشیده می خوام چی بگم بدتر می زنم روحیه و حس و حاله شماها رو هم خراب می کنم . این جمله در کمال صحت عقل و سلامت نوشته می شود . وبلاگ تعطیل غم میون دو تا چشمون قشنگت لونه کرده شب تو موهای سیاهت خونه کرده دو تا چشمون سیاهت مثل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مردادماه سال 1384 00:48
روز میلاد مرد مردان زمین و زمان بر همه مرد دلان و مردان مبارک برای دریافت هر یک از فایلهای صوتی زیر روی آن کلیک کنید: مولودی امام علی (علیه السلام) یک ساعته 1 2 3 4 5 مولودی امام علی (علیه السلام) - متنوع 1 2 3 4 5 6 مدیحه سرائی شاعر معاصر - حسان 1 مدیحه سرائی شاعر معاصر - آغاسی 1 2
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 12:25
حس می کنم پر از حرفم دلم می خواست وقت داشتم و از خستگی رخصت می گرفتم و می نشستم پای کامی جون و اونقدر می نوشتم و می نوشتم تا خالی می شدم نمی دونم چرا اینقدر پر نوشتنم پر از حرف. فکر می کنم عاشق هستم ولی عاشق کی و یا چی واقعا نمی دونم !!! دلم می خواد دیگه به دیگران فکر نکنم یکی بهم بگه چطوری می شه به دیگران فکر نکرد؟...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 11:57
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 11:13
کوتوله قهوه ای !!! یا پرنسی از جنس ایمان دارم به آخرین نفسهای شب گوش می دهم دیگر برای شب نیز نفس باقی نمانده . امشب ستاره ها به بدرقه ستاره آتش آمده بودند . تقریبا تمامی ستارگان از یخ تشکیل شده اند و تعداد ستارگانی که از جنس آتش هستند انگشت شمار است . ولی او نیز از جنس آتش بود . ستارگان یخی برای او ملودی افول می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 11:39
کاش می شد بنویسم از خودم از همه انسانها از پری ها و گدایان و همه بدرویان دله من پر شده از تنهایی غم مطلق تو کجا می دانی ؟ بعده این نیست دلم با دنیا عاشقم من به خدا نیست دلم در دنیا ای امان از همه بداهلی و بد نامی ها روزگاریست غریب داد و فغان از دنیا چه بگویم که دلم خون خور دنیای غم است پاره گشته جگرم جانه من اینجا سپر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مردادماه سال 1384 22:40
پری های قرن حاضر اصلا رفتم بازیگر شدم که یه روز یه پری واقعی باشم ولی باور نمی کنی اگه بگم حالا که پری شدم دیدم عرضه پری شدنو ندارم پری بودن هم واسه خودش شانس می خواد رفتم تو فیلمی پری شدم که تهیه کنندش بسیجی بود و اجازه نمی داد پری به پسری که عاشقش می شه لبخند بزنه تو تعریفه خیلی ها خوب بودن یعنی بدون دیدن عاشق شدن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 مردادماه سال 1384 11:10
اینجا ایران است ؟؟؟ اگر هست پس امنیت کجاست ؟ من یک زنم ! و اینجا ایران است !!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 21:45
صدات کردم جوابمو نمی دی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 13:26
ما داریم کجا می ریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ می خوام امروز برات یه چیزی تعریف کنم که موقع خوندش آب سرد روت بریزن بگی به به چه آب گرمی بس که یخ کردی خودت . خیلی وقته دنباله یه کار می گشتم که مناسب شخصیتم باشه یه روز که تو دفتر دوستم نشسته بودم و داشتم براش لوح های تقدیرشو درست طراحی می کردم آگهی نامه معتبری رو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 مردادماه سال 1384 12:55
سلام خدا امروز دیگه می خوام سنگهامو باهات وابکنم خدا می دونم که می بینی و می دونی حتی بهتر از خودم ولی بهت می گم که بعدا نگی اگه ازم خواسته بودی کمکت می کردم . خدا جون احساس می کنم دارم خفه می شم نمی تونم هوای مسموم این دنیای پلید و دیگه تحمل کنم نمی دونم چیکار باید بکنم به کمک نیاز دارم جدی می گم . دلم می خواد یکی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1384 13:08
عشق پایان خوشی های دل است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 13:05
دلم می خواد یه جای آروم بشینم و ساعتها روی راکینگ جلو عقب برم و به گذشته و آینده و حالم فکر کنم ولی نه همچون جایی پیدا می شه و نه اگر هم پیدا شه من می تونم مثله آدم بهش فکر کنم آخه می دونی به گذشته که فکر کنم اعصابم خورد می شه و از لحاظ روحی تحته فشار قرار می گیرم به حالم که فکر می کنم می بینم آدم به درد بخوری نیستم و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 12:34
دوستی از نوعه پنجم من باز رفتم تو وبلاگه نیلوفر عزیزم نظر بدم دیدم اونقدر نوشتم که می شه باهاش آپ کرد گفتم اینجا بنویسم که همه بخونن و شاید کمی حالشون بهتر شد من که تنها آرزوم اینه که از دردهای مردم بکاهم . یکی از همین روزهای شوم (خدا نمی گم) شیطان می گم که به خدا بر نخوره آخه همه می گن اگه واست بد پیش می یاد نتیجه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 11:43
با غمی که توی چشماش بود داشت به پسری که همون نیم ساعت پیش به عقدش دراومده بود و رسما زن و شوهر اعلام شده بودن نگاه می کرد با هر دوری که پسر با دختر عمش می زد و اونو نوازش می کرد دختر غمگین تر به نظر می رسید عمه پسر که با فاصله کمی ازعروس نشسته بود با احساس پیروزی که توی نگاهش موج می زد گاهی با حقارت و کینه توزی به...
-
چراغه خونه دلتون انشالله همیشه روشن باشه
جمعه 7 مردادماه سال 1384 12:39
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 19:50
احساس بی خودی دارم باورت می شه قمر در عقرب شده ماهه من باورت می شه که تو این دو هفته یه لحظه آروم و خوش نداشتم احساس می کنم بریدم واقعا دیگه نمی تونم ادامه بدم راهم خیلی سخت و دشوار شده هر چی بد بیاری بوده تو این دو هفته سرم اومده یعنی میشه دوباره برجم به حالت طبیعی خودش برگرده نمی دونم می تونم ادامه بدم یا نه باورم...
-
روزت مبارک مامانی
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 19:27
مامان می دونی هنوز چشم به راهتم هنوز منتظرم برگردی هر روز غروب وقتی به آسمون نگاه می کنم یاد چشمهای تو می افتم دلم به وسعت بی کران واست تنگ می شه دل شوره ای به سراغم میاد یه دلشوره که با یاده تو همراهه یعنی می شه تو برگردی یادمه وقتی اون دوستم که مادر نداشت می یومد خونمون تو کلی بهش می رسیدی جای خالی مادرشو براش پر می...
-
مادرم روزت مبارک
سهشنبه 4 مردادماه سال 1384 12:01