عاشق نوشتنم حتی موقعی که دارم باتو حرف می زنم دارم یه جورایی تو رو می نویسم گاهی اوقاتم خودمو برات می نویسم دلم می خواست یه کلبه داشتم که همه رویاها رو می بردم توشو بعد یه مهمونی می گرفتم واسه کله مردم دنیا حتی سیاره های دیگه تا بیان و برای یک شب هم که شده با رویاهاشون زندگی کنن واسه خودم هم
یه قلم یه ورق بس بود تا
یه کنج تنها بشینم بنویسم و
از ذهن هیچ کسم نگذرم
دلم می خواست هیچ کس صدام نمی کرد
هیچ کس باهام کاری نداشت
تا می تونستم فقط و فقط بنویسم ......
ادامه...
اوه!چه خونه خوشگلی! می خوامش! میگم یه فکری.....بیا با هم بخریمش....هوم؟فکر خوبیه نه؟ یعد با هم دو تایی می شینیم اونقدر غر می زنیم و زمین و زمان رو نفرین می کنیم که همه دق کنن!( شوخی می کنم عقشه من!)
اوه!چه خونه خوشگلی! می خوامش! میگم یه فکری.....بیا با هم بخریمش....هوم؟فکر خوبیه نه؟ یعد با هم دو تایی می شینیم اونقدر غر می زنیم و زمین و زمان رو نفرین می کنیم که همه دق کنن!( شوخی می کنم عقشه من!)
آره والا ! همینو کم داشتیم ! ۲ تا غرغرو بیفتن تو یه خونه ور دل هم !
ستاره جون ! ما هم دوست نداریم زمینی باشیم به خدا ....
میگم...روشن باشه یا مثه این چشمک زن؟!!
منم شریک با تو و نیلو قبول؟!
اونوقت این خمیدرضای غرغرو دیگه غر نمی زنه!!!