عاشق نوشتنم حتی موقعی که دارم باتو حرف می زنم دارم یه جورایی تو رو می نویسم گاهی اوقاتم خودمو برات می نویسم دلم می خواست یه کلبه داشتم که همه رویاها رو می بردم توشو بعد یه مهمونی می گرفتم واسه کله مردم دنیا حتی سیاره های دیگه تا بیان و برای یک شب هم که شده با رویاهاشون زندگی کنن واسه خودم هم
یه قلم یه ورق بس بود تا
یه کنج تنها بشینم بنویسم و
از ذهن هیچ کسم نگذرم
دلم می خواست هیچ کس صدام نمی کرد
هیچ کس باهام کاری نداشت
تا می تونستم فقط و فقط بنویسم ......
ادامه...
دلم می خواد یه جای آروم بشینم و ساعتها روی راکینگ جلو عقب برم و به گذشته و آینده و حالم فکر کنم ولی نه همچون جایی پیدا می شه و نه اگر هم پیدا شه من می تونم مثله آدم بهش فکر کنم آخه می دونی به گذشته که فکر کنم اعصابم خورد می شه و از لحاظ روحی تحته فشار قرار می گیرم به حالم که فکر می کنم می بینم آدم به درد بخوری نیستم و هیچ ارزشی ندارم و اعصابم خورد می شه وقتی به آینده هم فکر می کنم اعصابم بیشتر خورد می شه و استرس اینکه قراره چی بشه نمی ذاره از آرامشم لذت ببرم می بینید که من آدم بشو نیستم . راستی هیچ تا حالابه این فکر کردید که قراره چی بشه برا اینده خودتون برنامه ریزی کردید
ستاره
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1384 ساعت 01:05 ب.ظ