سلام خدا امروز دیگه می خوام سنگهامو باهات وابکنم
خدا می دونم که می بینی و می دونی حتی بهتر از خودم ولی بهت می گم که بعدا  نگی اگه ازم خواسته بودی کمکت می کردم .
خدا جون احساس می کنم دارم خفه می شم نمی تونم هوای مسموم این دنیای پلید و دیگه تحمل کنم نمی دونم چیکار باید بکنم به کمک نیاز دارم جدی می گم . دلم می خواد یکی بهم بگه چی کار کنم اعصاب دیگه برام نمونده می دونم می تونی بفمی که هر روز و هر لحظه و هر ثانیه چه زجری رو تحمل می کنم نمی دونم این مرگ تدریجی کی قراره به آخرش برسه خدا اینا چه امتحانیه که می کنی ؟ واقعا که خدائیتو خوب داری به رخم می کشی .نه راهه پس واسم گذاشتی نه راهه پیش .
خدا درد دلمو نمی تونم به کسی غیر از خودت بگم . زخم های دلمو غیر از خودت به کی نشون بدم که ریش خندم نکنه ای مهربونترینی که تا حالا دیدم پس تا بیشتر از این حقیر و ذلیل بنده هات نشدم کمکم کن .
به اسمه خودت قسم اگه تو یه بار دستمو بگیری خوب می دونی که من ۱۰۰ بار دسته بندگانتو می گیرم .
خدا می دونی از چی دارم حرف می زنم می دونی دلم از چی رنجیده که لب به گلایه گشودم خدا خودت بهم بگو چیکار کنم .
خدا راهه نجات از این دنیای کثیف و نشونم بده .
می دونم آرزوهام زیادن و  کودکانه و حتی محال ولی من کی ازت خواستم که حتی یکیشو بر آورده کنی ؟ خودت خوب می دونی که خواسته هایی که از تو می خوام اونقدر کوچیکن که خندت می گیره پس چرا ؟چرا ؟ اینقدر بهم پشت می کنی ؟
می خوای اسیر بنده های پست و رذلت بشم ؟
خدا جون منم ستاره همون ستاره ای که موقع فرستادنم تو این دنیای کثیف وقتی بهت گفتم خدا یی من می ترسم !! گفتی نترس ستاره جان من مواظبت هستم می فرستمت جایی که احساسه امنیت و آرامش کنی .
خدا جون ولی چقدر زود ستارتو یادت رفت چه زود فراموشم کردی چقدر زود آرامش و امنیتم و ازم جدا کردی .
خدا جون همیشه این برام سواله چرا ؟
واقعا چرا ؟
خدا اگه ۶ ساله پیش دستمو رها نکرده بودی الان اینی که هستم و می دونم که ازم بدت می یاد نبودم به اسمت قسم نبودم . خدا تا بیشتر از این سقوط نکردم کمکم کن .
خستم خودت می بینی و می دونی که نه دیگه شبهای مهتابیت آرومم می کنه نه روزهای زیبایی که برای آرامشم آفریدی .
حس می کنم تنها چیزی که آرومم می کنه رسیدن به تو باشه خدا بدون تو دارم می میرم .
آره عاشقت شدم ولی تو برام پشته چشم نازک می کنی و محلم نمی ذاری نکنه می خوای انتقام جوابهای ردی رو که به قلبهای  عاشق بنده هات دادم  تلافی کنی ولی خدا ببین که چقدر من بدبختم حتی تو هم بهم حقه انتخاب نمی دی خدا چرا ؟
خدا چرا با هام بازی می کنی خدا می دونم که می بینی از بازی سرنوشتم خستم و شونه هام اونقدر ضعیف و بی طاقت شدن که کسی حالمو هم که می پرسه بهم بر می خوره خدا خستم خسته فقط تو می تونی کمکم کنی خدا من حوا بشو نیستم فقط تو می تونی به دادم برسی . خدا نذار تو پرتگاهی که بندگانت منو بردن لبه اون پرت شم .
خدایا به اسمت قسم  راهه فرار ندارم زندگی رو اینقدر بهم سخت نگیر باور کن دیگه ظرفیتشو ندارم دارم از دست می رم خدا چرا دلت به حالم نمی سوزه من که ازت ثروت و مال و اموال نمی خوام خدایا یکم ازت ایمان می خوام فقط همین  . خدایا دلم می خواد نمازی رو که به درگاهت می خونم نمازی باشه که تو دوستش داشته باشی ولی حس می کنم خودم هم دوستش ندارم چه برسه به ... .
آخ خدا می دونی چه دردی تو این دلمه که حتی نمی تونم به زبونم بیارم کاش بدادم می رسیدی .
ای مهربون خدای بزرگ این شعر را با تمام و جودم تقدیمت می کنم .
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندانه غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمانه غم آمدم
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر

نظرات 5 + ارسال نظر
کریم یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:58 ق.ظ http://kybest.blogsky.com

سلام
ستاره جون اینجوری فکر نکن چون خدا هر کی را که بیشتر آزار
میده بیشتر دوست داره وخدا هیچ وقت بندهاشو فراموش نمی کنه واگه با خدا باشی دیگه تو پرتگاه بندگانش نمی افتی
...بای

سوسمارنارنجی یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:54 ب.ظ http://orangealigator.persianblog.com

الهی سوسی فدای ستاره با اون قلب پاکش بشه... الهی برم زیر تریلی.. خدا با منم قهر کرده... هر کارم می کنم آشتی نمی شه ... کور شدم از بس گریه کردم.. چیکار کنیم به نظرت؟ ... آخ که هرچی گفتی حرفای منم هست

مهدی خاطره یکشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام
چیه گرفته ای ؟نبینم غمگین باشی؟؟ دوست دارم همیشه دوستای نازنینم موفق وسرزنده وسوتین باشن.
تمام اشکهایم را
به چشمان تو می بخشم
نمی دانم چه خواهد کرد حیرت بانگاه من
دراین دلتنگی بی نام این حس پراز خالی
کدامین شانه خواهدبود
آیا تیه گاه من

نیلوفر دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:27 ق.ظ http://to0otfarangi.blogsky.com

اوووووووووووووه!وای ! ببخشید گلم که دیر سر زدم! وتی مرسی واسه اون پستی که برام نوشته بودی! شرمنده می کنی خانومی شدید! راجب قالبم که باید بگم !قالب کیلو چنده عقشه من بیا وبم مال تو اصلا!........بعدشم اینکه میبینم که با داش نیلو می گردی و دپ می زنی و افسردگی مزمن گرفتی! بابا بیخیال این دنیای عوضی شو! این خدا جون مارم دسته کم نگیر که اگه بخواد بهت حال بده این کار رو به بهترین نحو انجام میده! پس اصلا ازش دلگیر و نا امید نشو! بیبنم اصلا یه پیشنهاد! پایه ای حال دنیا رو بگیریم و کلشو بخوابونیم؟ اگه پایه ای که بزن قدش! یالا!

دروغ گو دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:32 ق.ظ http://www.az-dorogh-badam-miad.blogfa.com

سلام.
استثنایی و فوق العاده بود.هر چی بگم٬کم گفتم.
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ...... قشنگ بود.
ممنون که به من سر زدی .من در آینده ی نزدیک ٬آپ میکنم.
بازم به من سر بزن.
شاد باشی.شاد باشی.شاد باشی.شاد باشی..... .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد